خانوم کوچولو و آقایی گلش یکشنبه 86/2/2 ساعت 8:56 عصر
« به نام پروردگار وجودمان »
« من لحظه ای با خدا دارم که حتی فرشتگان مقرب هم آن را ندارم
پیامبر اکرم ( ص )
لحظه ای سکوت ، لحظه ای آرامش ، لحظه ای در خویشتن گم شدن و سپس تو را در سراسر وجود دیدن
گاه با خود میاندیشم که مبادا خداوندگارمان به این عشق بی حد و حسابی که نسبت به تو دارم حسادت بورزد اما لحظه ای بعد این فکر در ذهنم متجلی میشود که تو برترین وجودی هستی که جلوه گر پروردگارمانی
تو خدایی ... خدای الهه عشق ... پس میستایمت خدای معبد دلم و شکر میگویم پروردگارمان را برای چنین عشقی ناب و سرمست کننده ، باشد که هر لحظه از می ناب عشق که ساقیش پروردگارمان است بنوشیم و مدهوش وجود یکدیگر شویم .
. Each relationship is a mirror
It reveals your identity to you
هر پیوندی یک آینه است ، هویت تورا بازتاب می دهد .
دوستت دارم پاک ترین و مقدس ترین مخلوق
***************
پا وب اول : ( یک گلایه خیلی خیلی جدی ) من خیلی غمگینم چرا هیشکی به سوال پست قبلی جوابی نداد ؟؟؟ ( دین شما چیه ؟؟؟ )
پا وب دوم : هه هه هه هه قل سکینه داله گیه میکنه آخه قل مرادش رفت ریش کوشولو رو زد ... نهههههههههههههههههههههههه طاقت مرگ و نابودی ریش کوشولو رو ندارمممممممممممم
پا وب سوم : من مثلا برای اینکه درس بخونم میرم کتابخونه اما اونجا هر کاری میکنم جز درس خوندن تازه جمعه هم که آزمون داشتیم اصلا حوصله تست زدن نداشتم فقط 30 یا 40 تا تست بیشتر نزدم و به جاش ثابت کردم که 2 مساوی 2 نیست .
پا وب چهارم : واااااااایییییییییی پنجشنبه منو سعید اومدیم تو نت اما 5 دقیقه نگذشته بود که برق کل شهر ( شهری که سعید جونم زندگی میکنه ) رفت و گوشی هم دست خواهرم بود و اونم بیرون رفته بود آقا منووو میگید اینقدر غمگین شده بودم که نگووووووووو تا اینکه ماهکم ساعت 8 اینجوریا بهم زنگ زد و هر دومون غمگین بودیم یه چند دقیقه ای حرف زدیم تا اینکه ساعت 10 اینجوریای شب بود که به سعیدگلم زنگ زدم ( خونه مامان بزرگش ) باهم حرف زدیم و یکم عقشولانه در وکردیم که یهویی صدای ساناز ( خواهر سعید جونم ، که هم میشه دختر دایی من هم میشه خواهر شوهرم که 12 سالشه ) رو شنیدم گیر دادم که میخوام باهاش حرف بزنم سعید گفت سالومه گوشی رو میدم بهشااااااااا گفتم خب بده و بعد منو ساناز شروع کردیم به حرف زدن و من یکم قربون صدقه ساناز رفتم ( قابل توجه عروس های جوان باید با سیاست عمل کنید تا خواهر شوهرتون دوستتون داشته باشه ) کلی با ساناز خندیدمو حال کردیم این اولین باری بود که با ساناز به عنوان خواهر شوهرم حرف میزدم خیلی حال داد خوش به حالم که اینقدر خواهرشوهرم خوفههههههههههههههههههههه کلی باهاش مچمممم
پا وب پنجم : بالاخره امروز یعنی یکشنبه عیدی من با یک ماه تاخیر به دست سعید جونیم رسید
پا وب ششم : سعید خوبم ، عمر من ، پهلوونکم ، دلبرکم ، جیگ جیگ من خیلی دوستت دارم خیلی دلم برات تنگ شده کاش میشد یکم فقط اندازه یکی دوساعتی همو از نزدیک ببینیم کاش دوباره اون یکشنبه به یاد موندی تکرار بشه بی صبرانه منتظر دیدنت هستم ماهکم .
پا وب هفتم : ( یک خواهش دوستانه ) از همه دوستان عزیز میخوام که چند تا اسم دختر و پسر ( همراه با معنی ) بهم بگن البته خوشگل باشه هااااااااا و اینکه اگه میدونید معنی اسم پانیز و ملینا چی میشه بهم بگین ممنون میشم آخه سعید جونم قوبل کرده دوتا نی نی داشته باشیم و قراره آخر هفته براشون اسم بذاریم
پا وب هشتم : ( یک سوال و کمی تفکر ) اگه نمیدونستین چند سالتونه فکر میکردین چند ساله هستین ؟؟؟
قلبم بوم بوم ...قلبم بوم بوم
میزنه وقتی که تو هستی ای مهربونم