خانوم کوچولو و آقایی گلش یکشنبه 86/4/24 ساعت 4:59 صبح
« به نام پروردگار عاشق انسان »
کسی را که چشم امید به تو دوخته ، نا امید مکن
حضرت علی ( ع )
باور کن، صدامو باور کن
صدایی که تلخ و خسته است
باور کن ، قلبمو باور کن
قلبی که کوهِ اما شکسته است
باور کن ، دستامو باور کن
که ساقه ی نوازشه
باور کن، چشم منو باور کن
که یک قصیده خواهشه
وسوسه عاشق شدن
التهاب لحظه هامه
حسرت فریاد کردنه
اسم کسی با صدامه
اسم تو هر اسمی که هست
مثل غزل چه عاشقانه است
پر وسوسه مثل سفر
مثل غربت صادقانه است
باور کن ، اسممو باور کن
من فصل بارون برگم
متروب باغ و گل و شبنم
درختم ، درخت خشکی تو دست تگرگم
باور کن ، همیشه باور کن
که من به عشق صادقم
باورکن ، حرف منو باور کن
که من همیشه عاشقم
سعید جان باور کن که خیلی دلم تنگ شده ، غم دلتنگی عجیبی به سراغم اومده اینقدرعجیب و سنگین که نمیتونم مقاومت کنم ... کاش نسیم ، جان مرا به سوی تو آورد .
من هستم ، تو هم باش
He who hides his problems will not prosper
کسی که مشکلات خود را مخفی میکند خوشبخت نمیشود .
******************************
پا وب اول : شلام شلام به همه دوست جون های گل .. میدونید من خیلی دلم گلفته !!! دالم غصه میخولم ... آخه خیلی خیلی خیلی دلم واسه عزیزک دلم تنگ شده بیده .. هه هه هه هه قل سکینه داله گیه میکنه اخه قل مرادشو میخوااااااااااد . همییییین الاااااااااان میخوواااااااادششششششششش . لفطا هر کسی این سعید جون جونیه منو دیدش و پیداش کردش زودتر به من برسونتش جایزه هم به یابنده میدهیمممم. ( با تشکر : ستاد یابندگان سعید جونی و امور خیریه به سالی دلتنگه ) سالی مخفف اسم خودم یعنی سالومه هست یه وقت نرین تو فکر ماه و سال و قرن و...
پا وب دوم : بعضی از دوستان گفته بودن که ما داریم چه کتاب هایی میخونیم .. اوهوم اوهوم لفطا ساکت باشین میخواهیم عنوان کتاب رابا قیمت هایش بگویم : نامه های عاشقانه یک پیامبر ( جبران خلیل جبران ) 3200، پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران ) 2450 ، کیمیاگر (پائولوکوئیلو ) 3300، چنین گفت زرتشت ( نیچه )3500، خب فعلا همینا بسه وقتی اینارو تموم کردیم دوباره میایم و میگیم ولی همشون کتابای فوق العاده ای هستن .. هر کدوم از دوستان کتابی رو که دوست دارن و فکر میکنن که خوندنش بهشون کمک کرده بگن تا ما هم بخونیمشون ... بخند ، بخوان و زندگی کن ( این سه تا کار رو هیچ وقت یادتون نره )
پا وب سوم : جوجو خان های ما حسابی بزرگ شدن و جالب اینجاست که جوجو خان منو سعید جون دخمله ( مرغه ) و جوجو خان خواهرم پسمله ( خروسه ) که یه کوشولو داره ریش هم در میاره .. واقعا به این دو تا حسودیم میشه نمیدونین که چقدرباهم خوبن و همو دوست دارن و همیشه کنار هم هستن ... راستش من همه چیز به این دوتاوروجک میدم البته چیزای مقوی .. مثلا صبحونه شیر و کمی نون خورد میکنم و بهشون میدم ناهار هم حتما برنج میخورن و خورشت و مرغ و گوشت و اگه سوپ و آش هم باشه به عنوان پیش غذا بهشون میدم البته همراه با ماست چون بیش از حد ماست دوست دارن .. شام هم همونایی که ناهار خوردن رو میخورن .. شبا هم ساعت 8 که میشه مثل بچه ها که وقتی خوابشون میاد و گیه میکنن اینقدر جیک جیک میکنن تا ببریمشون سر جاشون تابخوابن وگرنه در غیر این صورت همش توی اتاق پیش خودم هستن .. البته همه میگن کثیف میکنن بده ولی خب هیچ کس نمیتونه منو درک کنه جز شمامامامی های خوب که میدونید ما مادر ها چقدر نی نی هامونو دوس داریم .
پا وب چهارم : سعید جون جمعه زنگ زد و یک ساعت و پنج دقیقه فقط خاطره گفت .. باورتون میشه یه ضرب حرف زد نذاشت من یه کلمه سخنرانی کنم... البته من که کلی کیف کردم و کلی خندیدم .. سعید جونیییییییی خیلی خیلی خیلی دوستت دارم تو بهترینی
پا وب پنجم : من سرما خوردمممممممممم باورتون میشه ؟؟؟ واقعا این سیستم بدن من یکم آب روغن قاطی کرده .. گلو درد ، آبریزش بینی و سرفه و تب ... هیشکی نمیتونه مثل من توی چله تابستون اینجور خفن سرما بخوره ...
پا وب ششم : ( یک سوال و کمی تفکر ) اگه بهتون بگن امروز آخرین روزی هست که زنده هستین چیکار میکنین ؟؟؟
دوستت دارم ستاره من