سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با تو بودن آرزومه
دنیا را دشمن بدارید، تا خدا دوستتان بدارد [حضرت مسیح علیه السلام ـ چون از ایشان درباره کاری که خدا دوستی به بار می آورد، پرسیدند ـ]

خانوم کوچولو و آقایی گلش  یکشنبه 86/2/23  ساعت 2:53 عصر

« به نام تنها معشوقه عاشقان »

 

مومن خوشرویی اش در چهره و اندوهش در دل است .

پیامبر اکرم ( ص )

 

تولدت مبارک عسل جان

 

دو قلب عاشق ...

با یه حس بی قرار کوچک

فقط میخوان بهت بگن

تولدت مبارک

 

هر کودکی با این پیام به دنیا می آید

که خدا هنوز از انسان نا امید نیست

 

عسل جون خاله سالومه و عمو سعید خیلی خیلی دوستت دارن چون توی زندگی جدیدشون تو اولین فرشته ای هستی که با لبخندت لبخند خدارو بهشون هدیه دادی

 

تولدت مبارک تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک تولدت مبارک

تولدت مبارک


Love is the master key that opens the gate of happiness

عشق کلید اصلی گشودن درهای شادی می باشد .

 

***************************************************

پا وب اول : سلام سلام وااااااااای باورتون میشه که چهارشنبه پنجشنبه و چند ساعت هم جمعه پیشه سعید جونم بود م؟؟؟ وااای خدایی جون ممنون ممنون آخه چقدر تو خوف و بزرگی خیلی دوستت داریم خدای قشنگمون خیلی خوبی و مهربونی

 

پا وب دوم : چهار شنبه ظهر وقتی رسیدیم خونه دایی اینا ( پدر شوهرم ) قبل از اینکه از ماشین پیاده بشیم دوبار تک زنگ زدم به سعید جون بعد یهویی دیدم سعید جونم آقای گلم نفسکم در رو باز کرده و داره بهم نگاه میکنه فکرشو کنیداولین نفری که میبینید عشقتون باشه چه حسی بهتون دست میده ؟؟ من که داشتم از خوشحالی تو ماشین بال بال میزدم

 

پا وب سوم : چهارشنبه ساعت 10 شب با سعید جان ، ثمره ( خواهرم ) ساناز ( خواهر شوهرم ) و مریم ( دختر خالم ) و داییم رفتیم لاهیجان .دایی رو دو در کردیم و بعد 5 نفری رفتیم شیطان کوه و دور زدیم و بستنی خوردیم و کلی عشق و صفا بااینکه همه ماجرای منو سعید جون رو میدونستن ولی خب ما مجبور بودیم مراعات کنیم به خاطر همین سعی میکردیم بیشتر توی جمع بچه ها باشیم و زیاد فرصت نشد که دوتایی با هم باشیم و حرف بزنیم کلی حرف داشتیم که همشون موند ولی تو راه یواشکی منو سعید جان یکم شیطونی کردیم ولی امان از دست این سایه هامون که هی مارو لو میدادن !!!

 

پا وب چهارم : پنجشنبه برای اولین بار من و زن داییی به عنوان عروس و مامان شوهر با هم حرف زدیم صبج زود ساعت 7:30 به بهونه نون خریدن دوتایی رفتیم بیرون و صحبت کردیم البته من اینقدر خجالت کشیده بودم که فقط پایین رو نگاه میکردم و هیچی نمیگفتم ...

 

پا وب پنجم : پنجشنبه 20 اردیبهشت عشق ما میشد 2 ماهه سعید جون بهت تبریک میگم تبریک تبریک به مناسبت 2 ماه شدنه عشقمون برای هم کادو خریدیم سعید جون یه ادکلن (magic) یه فا و لاک ( که اصلا فکرشو نمیکردم آخه قبلا که لاک میزدم سعید جون زیاد خوشش نمیومد ولی با خریدن لاک بهم فهموند که اگه یه لاک ملایم و کمرنگ بزنم که زیادتابلو نباشه مشکلی نیست و من کلی خوشحال شدم ) اما اصل کاری دوتا کله قند بود که عروس و داماد بودن وااااااااای اینقدر از دیدن این کله قندا خوشحال شده بودم که حد و حساب نداشت سعید جون بوس بوس دوستت دارم نفسکم ... من هم برای نفسکم دوتا کتاب ( حکایت های دولت و فرزانگی و کتاب پیوند اوشو که دوزبانه هست ) عطر که اسمشو یادم رفته و یه دختر و پسر که از کاه و گونی و این چیزا درست شدن و روی تاب نشستن رو خریدم ... البته موقع تحویل دادن کادو ها شیطونی هم کردیم ... راستی سعید جان برام یه متن نوشت ( جا خوردم اخه تو نوشتن خیلی تنبله ) آها یه چیز دیگه سعید جان رو مجبور کردم که چهارشنبه مشق شبمونو اون بنویسه ( خاطره هامون )

 

پا وب ششم : جمعه هم برای آخرین بار نفسکم رو دیدم و بعد از هم خداحافظی کردیم و من برگشتم خونه و اونم رفت خونه و قرار گذاشتیم تا پایان کنکور  نه چت کنیم نه sms بدیم و فقط هفته ای یک بار با هم تلفنی حرف بزنیم ... فکرشو کنید که چقدر سخته ... ولی خب برای هردومون اینجوری بهتره

 

پا وب هفتم : عزیزک دلم .. آقایی خوشگلم ... خیلی دوستت دارم و از پروردگار قشنگمون میخوام که هیچ وقت ما رو از هم جدا نکنه

 

پا وب هشتم : شنبه اولین امتحان ترمم رو دادم امتحان دینی بود با اینکه فقط صبح شنبه خونده بودم عالی دادم ...

 

پا وب نهم : ( یک سوال و کمی تفکر ) پروردگارت رو چه جوری میبینی و چقدر باهاش دوست هستی ؟؟


خانوم کوچولو و آقایی گلش  یکشنبه 86/2/2  ساعت 8:56 عصر

« به نام پروردگار وجودمان »

 

« من لحظه ای با خدا دارم که حتی فرشتگان مقرب هم آن را ندارم

پیامبر اکرم ( ص )

لحظه ای سکوت ، لحظه ای آرامش ، لحظه ای در خویشتن گم شدن و سپس تو را در سراسر وجود دیدن

گاه با خود میاندیشم که مبادا خداوندگارمان به این عشق بی حد و حسابی که نسبت به تو دارم حسادت بورزد اما لحظه ای بعد این فکر در ذهنم متجلی میشود که تو برترین وجودی هستی که جلوه گر پروردگارمانی

 تو خدایی ... خدای الهه عشق ... پس میستایمت خدای معبد دلم  و شکر میگویم پروردگارمان را برای چنین عشقی ناب و سرمست کننده ، باشد که هر لحظه از می ناب عشق که ساقیش پروردگارمان است بنوشیم و مدهوش وجود یکدیگر شویم .

 

. Each relationship is a mirror

It reveals your identity to you

هر پیوندی یک آینه است ، هویت تورا بازتاب می دهد .

دوستت دارم پاک ترین و مقدس ترین مخلوق

 

 

***************

پا وب اول : ( یک گلایه خیلی خیلی جدی ) من خیلی غمگینم چرا هیشکی به سوال پست قبلی جوابی نداد ؟؟؟ ( دین شما چیه ؟؟؟ )

 

پا وب دوم : هه هه هه هه قل سکینه داله گیه میکنه آخه قل مرادش رفت ریش کوشولو رو زد ... نهههههههههههههههههههههههه طاقت مرگ و نابودی ریش کوشولو رو ندارمممممممممممم

 

پا وب سوم : من مثلا برای اینکه درس بخونم میرم کتابخونه اما اونجا هر کاری میکنم جز درس خوندن تازه جمعه هم که آزمون داشتیم اصلا حوصله تست زدن نداشتم فقط 30 یا 40 تا تست بیشتر نزدم و به جاش ثابت کردم که 2 مساوی 2 نیست .

 

پا وب چهارم : واااااااایییییییییی پنجشنبه منو سعید اومدیم تو نت اما 5 دقیقه نگذشته بود که برق کل شهر ( شهری که سعید جونم زندگی میکنه ) رفت و گوشی هم دست خواهرم بود و اونم بیرون رفته بود آقا منووو میگید اینقدر غمگین شده بودم که نگووووووووو تا اینکه ماهکم ساعت 8 اینجوریا بهم زنگ زد و هر دومون غمگین بودیم یه چند دقیقه ای حرف زدیم تا اینکه ساعت 10 اینجوریای شب بود که به سعیدگلم زنگ زدم ( خونه مامان بزرگش ) باهم حرف زدیم و یکم عقشولانه در وکردیم که یهویی صدای ساناز ( خواهر سعید جونم ، که هم میشه دختر دایی من هم میشه خواهر شوهرم که 12 سالشه ) رو شنیدم گیر دادم که میخوام باهاش حرف بزنم سعید گفت سالومه گوشی رو میدم بهشااااااااا گفتم خب بده و بعد منو ساناز شروع کردیم به حرف زدن و من یکم قربون صدقه ساناز رفتم ( قابل توجه عروس های جوان باید با سیاست عمل کنید تا خواهر شوهرتون دوستتون داشته باشه ) کلی با ساناز خندیدمو حال کردیم این اولین باری بود که با ساناز به عنوان خواهر شوهرم حرف میزدم خیلی حال داد خوش به حالم که اینقدر خواهرشوهرم خوفههههههههههههههههههههه  کلی باهاش مچمممم

 

پا وب پنجم : بالاخره امروز یعنی یکشنبه عیدی من با یک ماه تاخیر به دست سعید جونیم رسید

 

پا وب ششم : سعید خوبم ، عمر من ، پهلوونکم ، دلبرکم ، جیگ جیگ من خیلی دوستت دارم خیلی دلم برات تنگ شده کاش میشد یکم فقط اندازه یکی دوساعتی همو از نزدیک ببینیم کاش دوباره اون یکشنبه به یاد موندی تکرار بشه بی صبرانه منتظر دیدنت هستم ماهکم .

 

پا وب هفتم : ( یک خواهش دوستانه ) از همه دوستان عزیز میخوام که چند تا اسم دختر و پسر ( همراه با معنی ) بهم بگن البته خوشگل باشه هااااااااا و اینکه اگه میدونید معنی اسم پانیز و ملینا چی میشه بهم بگین ممنون میشم آخه سعید جونم قوبل کرده دوتا نی نی داشته باشیم و قراره آخر هفته براشون اسم بذاریم

 

پا وب هشتم : ( یک سوال و کمی تفکر ) اگه نمیدونستین چند سالتونه فکر میکردین چند ساله هستین ؟؟؟  
                                                                                                                                                          
                                                           

        
                                                         قلبم بوم بوم ...قلبم بوم بوم

میزنه وقتی که تو هستی ای مهربونم



<   <<   16   17   18   19      >

گل های پیشین ما

سومین گل نرگس
[عناوین آرشیوشده]


 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت

پیوندهای روزانه
هیچ کس وجودمان ( دختر برفی و پسر برفی ) وبلاگ دیگه من و آقایی [356]
[آرشیو(1)]



اوقات شرعی


تعداد کل مهمونا
198430
تعداد مهمونای امروز
44
تعداد مهمونای دیروز
19

درباره ما
با تو بودن آرزومه
خانوم کوچولو و آقایی گلش
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم ... تو را به جای همه روزگارانی که زیسته ام می دوست دارم ... تو را بخاطر نخستین گناه دوست می دارم ... تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم ... تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست می دارم ...
لوگوی خودم
با تو بودن آرزومه


لوگوی دوستان




دوستان
پت و مت
سال های دور از تو ( آزاده )
پرواز بی انتها ( مهدی )
من و خلوت دل ( فاطمه )
غربت تنهایی ( مریم و علیرضا)
غروب عاشقان ( مریم )
من و پسرم آرین ( لیلا )
مامان کوچولو ( شیما )
پرنده آزاد ( نسترن )
آیدا کوچولو
پاپیون صورتی ( هدیه )
اشکان کوچولوی شیطون ( بهاره و اشکان کوچولو )
مسافر تنهایی(علیرضا)
عاشقانه ترین لحظات هر انسان ( آرزو )
کویر
زیگول!
جیگر تو
وروجک مامان = آرش ( آرزو )
شبنم محبت ( هادی )
پاتوق ( ناز خانم )
حرف های یه دختر غمگین ( یاسمین )
عاشقانه ها ( سعید )
دختر برفی
اوشو..من.. آرام آرام تا خدا ( وحید )
فقط خودم فقط خودت (تینا و امین )
درد و دل عاشق و معشوق
بابا لنگ دراز ( جودی اسپرت نارنجی )
بهشت من ( پیشو و فیشو )
من و پسرم ( هدیه )
اندکی صبر سحر نزدیک است ( رز شکسته )
آتش کاروان ( محمد )
آشیانه سبز ما ( آقای دکتر و خانوم مهندس )
من و آقای همسر ( لیلا )
همه وجودم ( خانومی و آقایی )
دوباره دل هوای با تو بودن کرده ( شیدای شیرین و رویای شیرین )
ق ل ب ه ا ی ... ع ا ش ق ( علیرضا و زهرا )
عشق من برای همیشه ( دختر مرداد )
حرف آخر ( داش حسین )
عاشقانه ها ( سعید وبلاگ جدیدش)
اینبار دزیره مینویسد
مهدیار موش کوچولو ( مامان مریم )
نشانه وقار ( ستاره سهیل )
خونه عشق ما ( بهاره )
آقاچه و خانمچه
داستان عشق ما ( کامیار و آزاده )
خاطرات من و همسرم ( رها )
آقاهه و خانمه
سعید + شیما = ما
پریسا تروخدا نرو ( شایان )
سید و خانوم ( مریم و محمد )
لیلی و مجنون


حضور و غیاب
یــــاهـو



آرشیو
خونه عشق ما
خونه عشق ما در فروردین 1386
خونه عشق ما در اردیبهشت 1386
خونه عشق ما در خرداد 1386
خونه عشق ما در تیر
خونه عشق ما در مرداد 1386
خونه عشق ما در شهریور 1386
خونه عشق ما در مهر1386
خونه عشق ما در آبان 1386
خونه عشق ما در آذر1386
خونه عشق ما در دی1386
خونه عشق ما در اسفند1386
خونه عشق ما در فروردین 1387


اشتراک